مدح و مناجات با امام زین العابدین علیهالسلام
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت اصلاً قنوت راه به تقوی شدن نداشت هرگز نـماز خلـق تمـاشا شدن نداشت قـرآن بیکـلام تو مـعـنا شـدن نـداشت با تو دوباره طلعـت کـوثر طلوع کرد آئـیـنـۀ عـبـادت حــیــدر طـلـوع کـرد ای مـقــتـدای گـریـۀ شـب زنـدهدارهـا دسـتت امـیـد سـفـرۀ هـر چـه نـدارها داریـم از صـحـیـفـۀ تو سـایـه سـارهـا یـادت نجـات بخـش هـزاران هـزارها ای ابـرهـا مـطـیـع دعــای غـلامـتـان باران چه قـابل است به پای غلامـتان دنیا هـنـوز مثل تو عـابـد نـدیـده است جبـریل بال زیر قـدومت کـشیده است با گریههات نبض عبادت تـپـیده است شیطان امید واهیاش از تو بریده است ای خط به خط کتاب تو تفـسیر بندگی جاری ست با تو عـطر مزامـیر بندگی دریـایـی و اسـیـر تـلاطـم نـمـیشـوی جز کوه سر به مهـر تجـسّم نمیشوی با خط کـفـر مست تـفـاهـم نـمیشـوی جز در قـنوت نیمه شبت گم نمیشوی پـیـشـانی بـلـنـد تو سـجـاد بـوده اسـت نـامت همیـشه زینت عـبّاد بـوده است عـرفان نسـیـم صبح ابوحـمـزههای تو لبـیـک مـیرسـیـد بـه هـر ربـنـای تـو داوود جـان گرفـتـه ز لحـن دعـای تو یک روز شاه میشـود آخـر گـدای تو حرف گدایی است ببـین دست خالیام این اشکهای شوقم و این خسته حالیام ای عشق بیحرم حرمت چشمهای ما خـاک بـقــیـع نـابتـریـن تـوتـیـای مـا بارانی است نـذر تو حال و هـوای ما از غم ترک ترک شده بغض صدای ما هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست معـراج چشم عـاشـق ما جـنّت البـقـیع تا بـوده بـوده قـبـلهنـما جـنّـت الـبـقـیع یک شعبهای ز عرش خدا جنّت البقیع سـایـه نـشـین کـربـبـلا جـنّـت البـقـیـع غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع سنگ مزار جای ضریح است در بقیع جز تو که در مـقـابل شعـله امـام شد؟ در فصل خون مسافر تکـفیر شام شد؟ بر روی نـیـزه شـاهـد مـاه تـمـام شـد؟ چل سال اشک و ماتـم تو مـسـتدام شد چل سال اشک ریخته با روضههای آب چـل سـال یاد تـشـنـگی کـودک ربـاب |